چندین سال بود که در هلند انتظار برف داشتیم و گاهی دوپر برف میبارید و ... نتیجه هیچ. امسال یهو یه برفی بارید که یک هفته یخبندون داشتیم ولی همچنان کریسمس سپید رو این بار هم نداشتیم. بعد الان در ماه آوریل دو روزه که باد و توفان و تگرگ و «برف» داریم به شدت. نه برفی که بشینه، هوای آوریل همیشه ناپایداری توش زیاده ولی نکتهی جالب برای من این بود که: اینهمه انتظار برف کشیدیم و با اون یخبندون زمستون هم واقعا حال زمین و زمان جا اومد. اما چرا الان این بارندگی اینقدر نچسبه و منتظریم تموم بشه؟ چون به وقتش نشد. مثل خیلی انتظارهای زندگیمون؛ به وقتش ثمر نداد
خیلی پیش میاد که صبوری میکنیم تا به نتیجه برسیم، ولی بعضا اونقدر دیر میشه که نتیجه بهمون نمیچسبه. مثل فرزندی که منتظره پدر یا مادر باهاش وقت صرف کنه، پیشش باشه، براش حرف بزنه، حرفهاش رو بشنوه، خلاصه با هم تعامل داشتهباشند. اما اون پدر یا مادر وقتی میاد سراغ فرزندش که دیگه اون نیاز وجود نداره، اون دوران سپری شد و حالا دیگه اونه که فرصتی برای ایشان نداره. حالا میتونیم به هر نوع رابطهای تعمیمش بدیم