Sunday 16 May 2010

دوباره سلام

دیگه یادم نمیاد آخرین بار که نوشتم چی نوشتم و بنا بوده که بعدش چی بیاد
بعد از مدتهای طولانی و غم انگیزی حالا دارم می رم سر کار
البته از سپتامبر درس هم در کنارش شروع خواهد شد که خیلی باحال خواهد شد
برای کسانی که در ایران هستند خیلی نا آشناست، اما دوستان ساکن اروپا
می دونند که دستیار معلم چه کاری می تونه باشه. هسته ی کار که همون معلمی هست و با همون حواشی
از اونجایی که خیلی علاقمندم به غوطه خوردن در زجر و مصیبت، حالا هم به بزرگسالان باید درس بدم
مدرسه ای که به خارجی ها باید زبان هلندی درس بدیم، با عشق وافری که به این زبان با حال داشتم هرگز
در مخیله ام نمی گنجید که روزی در شرایطی قرار بگیرم که این زبان شیرین و دلچسب رو درس هم بدم
امیدوارم که بتونم دیگه به موقع بنویسم و اینقدر فاصله نیفته توی این صفحه
حالا هم برم که خودم و خانومچه رو آماده کنم برای فردا که دوشنبه هست و هفته ی نویی رو باید آغاز کنم