Saturday 15 June 2013

امروز۲۵خرداد ۱۳۹۲ - میزان رأی ملت ست



«من در انتخابات شرکت نکردم اما...»

من در انتخابات شرکت نکردم، چون کسی نبود که بتونم بهش اعتماد کنم و به اصطلاح نامزدی نبود که راهکارهاش و استدلال هاش منو قانع کنه، کلا توی این سالها تنها کسی که می تونستم روی حرفاش حساب کنم و انتخابش کنم و استدلال هاش با خواسته های من همخوانی داشت، آقای خاتمی بودند که اون موقع هم به این دلیل که ایشون روحانی هستند و به این روی قضیه اعتماد ندارم به ایشون رأی ندادم. دوسال اول ریاست جمهوری ایشون که برای خود من بهشت بود، توی همشهری و .... شلنگ تخته ها که ننداختیم، اما بعد از دوسال..... همه چیز تموم شد و همون سال هم من از ایران اومدم بیرون. دوره ی انتخابات سال ۸۴ یادمه باز مثل دهه ی ۶۰ (زمانی که آیت الله خامنه ای و بعد هم آقای هاشمی رئیس جمهور شدند) انتخابات از طرف مردم داغدیده و ترسیده در تحریم سکوت بود و .... دیدیم که چی شد. سال ۸۸ بهترین گزینه برای جوونا میرحسین بود که من شخصا به ایشون اعتماد نداشتم، چون راهکارهاشون بوی دموکراتیک نمی داد، و اقتصاد هم اون موقع به این وضع نرسیده بود که ایشون بخواهند راهکاری بدند، پس من از باب مسائل فرهنگی و مطبوعاتی، با تجربه تلخ دوره ی نخست وزیری ایشون در دهه ی تلخ شصت، نمی خواستم ایشون رو انتخاب کنم، اما از روز ۲۳ خرداد ۸۸ زندگی من هم که این سر دنیا هستم و رأیی هم نداده بودم که بس بگیرم زیروروشد. واقعا «زیرورو» شد. فقط خدا می دونه که زیر این سقف به دل من چه گذشت و این دخترک من که اون موقع ۴ سالش بود، این چهار سال رو با من چطور سر کرده و حالا ۸ ساله شده. با احتساب اینکه من پنج شش هزار کیلومتر از همه چیز دورم ها !!!!!!!
چهار ساله که دروغ و لوده گری و شناعت در انظار عمومی، به سخره گرفتن شعور مردم «به ویژه نسل جوون» سیاست های غلط بین المللی و موضع گیری های اشتباه در حوزه ی «انرژی هسته ای و غنی سازی» و راندخواری و دزدی های کلان جلوی چشم مردم، واز حق خود همین مردم و بعدا یک لیوان ویسکی خنک روش (در جوار آبشار نیاگارا و یا در دامنه ی برف نشسته ی ارتفاعات سوییس و یا .....) و و و بسیارند ازین دست، که همه شده عادت دردناکی برای مردم، نه اینکه بهش عادت کنند و باهاش کنار بیاند، نه، عادت کردند که بشنوند و ببینند و صبر کنند، تا این چهار سال هم سر برسه! بعد ازون کشتار گسترده و همه جانبه ی سال ۸۸ و طیف وسیع دستگیری ها که همه ی این چهار سال در جریان بوده، مردم دیگه از اعتراض و بعدش سرکوب خسته شدند. نه، خون کشته شدگان ۸۸ فراموش نشد، اما مردم فهمیدند که این راهش نیست، بالاخره فهمیدند که «مبارزه ی خشونت پرهیز» از راه خیابان نیست، بلکه از راه اندیشه ست. من، به عنوان یک ایرانی، آقای روحانی رو «اصلاح طلب» نمی بینم، ایشون نامزد منتخب اصلاح طلبان هستند، اما در سابقه ی ایشون اصلاح طلبی دیده نشده، اما اگه اکثریت مردم ایشون رو دریچه ی نجات می بینند، من هم به انتخاب مردم خودم احترام می گذارم، به ویژه که من توی ایران نیستم و اون فشارهایی که اونها تحمل می کنند روی من نیست. امیدوارم که آقای روحانی به عنوان برنده ی انتخابات اعلام بشند، اما نه برای اینکه بتونم به ایشون امیدی داشته باشم (تنها چیزی که من در ایشون امیدوار کننده یافتم این بوده که شاید راهکاری برای حل بحران غنی سازی هسته ای داشته باشند در ارتباطات خارجی و این باعث بشه که فشار اقتصادی روی دوش مردم سبک تر بشه)، بلکه خیلی خوشحال می شم ازینکه این در تاریخ جمهوریت ایران یک پیروزی ست برای مردم، اینکه وزارت کشور مجبور شده تا برای حفظ آبروی نظام هم که شده در شمردن آرا تقلب نکنه و به نوعی تمام تلاش این چهارسال برای پس گرفتن رأی دزدیده شده ثمر بده و خونهای ریخته شده نه تنها هدر نرفته بلکه به بر بنشینه، بهمن که چهار ساله توی اوین .... ببینه که «برای هیچ» اونجا نیست و مردم اون و همه اونهایی که این روزها دربند هستند رو فراموش نکرده اند و «جنبش» سرکوب نشده.
امیدوارم که آقای روحانی رسما رئیس جمهور اعلام بشند و با تأیین دولتی کارآمد، و تعامل مثبت هیئت دولت و مجلس، لایحه هایی با رویکرد مردم سالاری تصویب بشند و .....
امیدوارم مردم کم کم رضایتمند بشند و اوضاع ایران بهبود پیدا کنه
فراموش نکنیم پس گرفتن رأی یک درصد ماجراست، و امیدوار باشیم که دولتی کار آمد برای درمان درهای مردم و آبادنی و بهسازی ایران تشکیل بشه و بدونیم که بازسازی راهی یک ساله و دوساله نیست، باید باز هم صبور باشیم
 — feeling hopeful in Huizen.