Tuesday 13 March 2012

تشکر

من اینجا تمام قد از امید بلاغتی تشکر می کنم که یکی از قشنگترین شب چارشنبه سوری ها رو برامون آفرید، بدون دود و صدای مهیب و مردافکن و هزار درد بی دوادرمون دیگه، خیلی ( یا به قول خودش خعلی) خوش گذشت

Saturday 3 March 2012

روزگاری

روزگاری بود که برای خودت دفتر و دستکی داشتی
برای دل خودت می نوشتی، قصه
شعر
دلنوشته
بعد این وبلاگ و اینا اومد، دیگه دلنوشته هات رو با همه به اشتراک می گذاشتی، کلی هم دوست وبلاگی پیدا می کردی، چه تحول دلنشینی بود! تا فیس بوک اومد
فیس بوک همه رو به هم نزدیک کرد، ارتباط های سخت و راه دور رو ساده تر کرد، اما یه جورایی شد بلای جون
بعضی آدمارو انداخت به جون هم، بعضی روابط کاذب ساخت
نه بذار حرفم رو اصلاح کنم
ما
ما آدمیزادگان
فیس بوک رو هم به ورطه ی سؤاستفاده کشیدیم
البته هنوز هستند کسونی که از همه ی اینها به خوبی و به اندازه استفاده می کنند و خیلی هم زندگی آرومی دارند ها! اما خوب انگشت شمارند، اصولا آدمیزادگان متعادل انگشت شمارند. من که بازم پناهم همون دفتر کاهی و مداد زرد استدلر ست با خط های سیاه
هنوزم به نظرم با تمام پیشرفتی که تکنولوژی در جهت رفاه بشریت داشته، سنت ها بیشتر درمونگر دلهای تنگ ماست