Thursday 5 August 2010

من خواهر بهمن احمدی امویی هستم
برادر من از شامگاه سی خرداد 88 همراه همسرش در منزل خودشون دستگیرشدند و الان بیش از سیزده ما هست که بهمن در زندان به سر می بره. همسرش پس از آزادی از اوین همچنان در کنار بهمن بوده، منتها این طرف دیوار های سرد زندان. مثل باقی خانواده ها، بقیه ی همسران و مادران که زندگی شان پشت در زندان طی می شه
در این مدت گاهی با مکافات اجازه ی ملاقات با خانواده داشته و گاهی نه! گاهی می تونسته تماسی بگیره و گاهی نه .اما وقتی برای مرخصی به منزل اومده بود خودش از دوری از هم بندان و نفس کشیدن این طرف دیوار ها احساس شرمندگی می کرد. بهمن اونقدر پایبند اصول اخلاقیه که حتی حاضر نیست از مرخصی خودش که فرصتی موقتی بود لذت ببره . می خواست با همرزمان و هم بندان خودش هر لحظه همراه باشه. این رفتار انسانی بهمن حتی در ماههای اولیه که همسرش هم در بند بود، بازجوی اون رو هم تحت تاثیر قرار داده بود. والان با اینکه اون مثل بقیه ی عزیزان در بند به ناحق داره دوره ی محکومیتش رو طی می کنه الان تقریبا ده روزه که بنا به دلایلی نامعلوم ،همراه بقیه دست به اعتصاب غذای خشک زده. در تمام این مدت هنوز خانواده ها خبر ندارن که عزیزانمون در اعتراض به چی اعتصاب غذا کرده اند! مادران تهدید می شوند که نباید با رسانه ها گفتگو کنند و خبری به دست رسانه ها برسونند. کدوم خبر؟ مگه مادران خودشون خبر دارن که بچه هاشون برای چی، در اعتراض به چی دست به اعتصاب غذا زدن؟ مگه ما خبر داریم که بهمن برای چی بعد از بیش از سیزده ماه به انفرادی برگردونده شده؟
مادران هیچ ترسی از جون خودشون ندارن، اونها که تماسشون با بچه هاشون قطع شده، نه تلفن و نه دیدار و هیچ هیچ، از طرفی هم می دونن که حتک حرمتی بوده که اونها اینطور دارند اعتراض می کنن، فقط نگرانن که اگر با رسانه ای حرفی بزنن، شرایط داخل زندان سنگین تر ازین که هست بشه، باید مادر بود تا فهمید! تا بفهمی که حاضری بمیری اما خار به پای بچه ات نره. وحالا اینطور برادران و همسران و فرزندان ما در قرنطینه ی مطلق هستند ما فریاد دادخواهی سر می دیم و صدای بی صدای عزیزانمون رو به دنیا می رسونیم

No comments: