آدم گریز شدم
اینجا هیچ مخاطبی ندارم. البته این روزا وبلاگ نویسی هم گنگی شده و کسی سراغ من نخواهد اومد. اینه که خیلی کیف
خواهم کرد که حرفهام رو اینجا بنویسم. یه وقتی روی فیسبوک مینوشتم و خیالم هم راحت بود که دوستان منو میشناسند. اما الان اونقدر شلوغ شده که از کنترل خارجه. البته آشنا و غریبه نداره و اصولا جسارتمون از مرز اخلاقی رد شده و هرکسی به خودش اجازهی هر اظهار نظری رو میده. مثلا دیشب یه پست گذاشتم فیسبوک، متنی که مال من نبود و اسم نویسنده هم زیرش هشتگ شده بود. اما واکنش ها اونقدر تند بود که واویلا. انگار اون متن مال منه و منظور منه و منم الان شکست عشقی خوردم و از بقیه طلبِ دلداری دارم. نمیدونم چرا جنبهی معاشرت مجازی نداریم؟ به هر حال... ترجیح دادم برگردم اینجا و برای دیوار حرف بزنم. بدون دردسر داوریهای بی اساس و نظریات چرند و سطحی
انگار دارم تو دفتر روزانهام مینویسم. حرف کم نیست، اما متأسفانه خودخواهی مون خیلی شدت گرفته و همه دنبال گوش میگردند برای اظهار نظر یا درد دل یا دیگه تهش چسناله! و من از همه چی خستهام
خیلی چیزا به نظرم نوشتنیه، اما از ترس حملات وحشیانه در فیسبوک جرأت ندارم پامو بذارم اونجا. خوشبختانه فضای وبلاگها و توییتر چنان گنگ و گروهی، و یارکشی شدهاست که الحمدالله ربالعالمین اینجا کسی منو فالو نمیکنه و از هفت دولت آزادم
No comments:
Post a Comment